صبح سهشنبه ۹ تیر، آمل دیگر آن شهر همیشگی نبود. خیابانهایش آرام نبودند، اما ساکت بودند… اشکها بیصدا میریختند و دلها در سکوت میگریستند. پیکر نوجوانی بر دستان مردم بالا رفت که نه فقط یک شهید، بلکه نماد غرور نسلی تازه بود؛ شهید امیرحسین صالحی، نخستین شهید دهه هشتادی کشور.
امیرحسین، تکفرزند خانوادهای مؤمن و شریف، با سادگی نوجوانی و عظمت یک قهرمان، راهی را برگزید که پایانش، جاودانگی بود. بدرقهاش از میدان ۱۷ شهریور آغاز شد و در گلزار شهدای آستانه امامزاده ابراهیم (ع) با اشک و افتخار به پایان رسید. مادرش، قامت خم نکرد؛ اما بغضش قامت آسمان را شکست. پدرش، در سکوتی مردانه، ایستاده بود؛ سنگینتر از کوه و آرامتر از دریا.
نسل او هنوز در صف کنکور، در هیاهوی زندگی، در رویای فرداهاست… اما امیرحسین، مسیر دیگری را انتخاب کرد. او نماند تا دنیایش را بسازد؛ دنیایش را داد تا دیگران بمانند.
جمعیت، آمده بودند نه فقط برای وداع، که برای احترام، برای الهام. نوجوانانی در صفوف جلو، خیره به تابوتی که همنسلشان را در خود داشت، شاید برای نخستینبار معنای “شهادت” را با گوشت و پوستشان لمس کردند.
و حالا، آمل یک شهید دیگر دارد؛ اما این بار، با قلبی کوچکتر و روحی بزرگتر.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟