در طول قرون متمادی، جامعه ایرانی نه تنها محب اهلبیت علیهمالسلام باقی ماند، بلکه با پیوندی عمیقتر از احساس، فرهنگ حسینی را به شالودهای از هویت و کنش اجتماعی خود بدل کرد. فرهنگی که ابتدا با اشک و ماتم آغاز شد، اما امروز به الگوی زیست مقاوم، دیندارانه و عدالتطلبانه تبدیل شده است.
از دوران آل بویه که آیینهای سوگواری امام حسین(ع) رسمیت یافت، تا عصر صفویه که عزاداری شکلی حکومتی و فراگیر به خود گرفت، و سپس در دوران قاجار و پهلوی که مجالس روضه به پناهگاه مقاومت فرهنگی و سیاسی مردم تبدیل شد، همواره فرهنگ حسینی چون رودی آرام و مستمر، از دل تاریخ عبور کرده و جان تازهای به بستر جامعه بخشیده است.
اما آنچه فرهنگ حسینی را در ایران ماندگار ساخت، صرفاً آیینهای عزاداری نبود. این فرهنگ، ریشه در سه مؤلفه بنیادین دارد:
- آرمانخواهی در برابر ظلم
از قیام امام حسین(ع)، جامعه ایرانی این درس را آموخت که “نه” گفتن به ستم، نخستین گام به سوی رهایی است. این اندیشه در انقلاب اسلامی، جنبشهای دانشجویی، و حتی اعتراضات مدنی، پیوسته بازتاب یافته است. - حماسه و عقلانیت دینی
در عاشورا، شور و شعور در هم آمیخت. جامعه ایرانی، برخلاف بسیاری از جریانهای افراطی مذهبی، فرهنگ عزاداری را با تأمل، تحلیل و مسئولیت اجتماعی همراه کرد. هیئتهای فرهنگی، جلسات سخنرانی و کتابخانههای حسینیهها، نشان از این عقلانیت حسینی دارد. - تبدیل مصیبت به مسئولیت
جامعهای که هر سال محرم، اشک میریزد، اما در کنار آن، نذر میدهد، اطعام میکند، دلجویی مینماید و آسیبدیدگان را در آغوش میگیرد، فرهنگ حسینی را از مرز اشک، به میدان عمل آورده است.
در عصر حاضر، رسانه، هنر، آموزش، و حتی کسبوکارها نیز از این فرهنگ تأثیر گرفتهاند. فیلمهایی چون «مختارنامه»، «روز واقعه»، و آثار مکتوبی مانند «سیدالشهداء» علامه شرفالدین، تنها گوشهای از ادبیات حسینی نوین هستند.
جامعه ایرانی، با بهرهگیری از عاشورا، موفق شده نوعی هویت تمدنی خلق کند که در آن “حسینی بودن” تنها یک احساس مذهبی نیست، بلکه انتخابی آگاهانه برای زندگی بر مدار حق، عدالت، ایثار و آگاهی است.
این فرهنگ امروز در میان نسل جوان نیز، اگر درست معرفی شود، میتواند چراغ راه باشد؛ نه تنها در قالب اشک و نوحه، که در قالب پرسش، تحلیل، تفکر و انتخاب.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟